روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

بار هستی

يكشنبه, ۸ دی ۱۴۰۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

این روزها دارم برای پنجمین یا ششمین بار «بار هستی» را می خوانم. بارهستی خواندن مثل اینه که توی کوچه پس کوچه های درون خودت گام برداری و با توما و ترزا و سابینا و فرانز ورای خط سیر زمان سیر کنی. انگار مستانه در خود تلو تلو می خوری و مستی و راستی را با خودت داری، خود خودت. در این تلو تلو خوردن گاهی به انتهای غم انگیز قصه ترزا و توما می رسی و گاهی دوباره به رختخواب شان ،چند سال قبل، بر می گردی. بوی موی زنی غریبه را در موهای توما به مشامت می رسد. با ترزا در خیابان های پراگ از تانک های روسی عکس می گیری وشاهد دلبری های دختر های دامن کوتاه چکی می شوی که به سربازان تحت فشار جنسی روس خودنمایی می کنند. در این میانه گهگاهی از قصه در میآیی تا با سوالات عمیق نویسنده مواجه شوی و گاهی می گذاری افکارت را زیر و رو کند.

به قول شمس تبریز که می گفت :«بگذار زندگی ات زیر و رو شود چه بسا زیرش از روش بهتر باشد.» من هم می گذارم در افکار نویسنده، افکارم زیر و رو بشه. 

من از خوندن و فکر کردن با و به این کتاب سیر نمی شم.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
روزنوشت های شخصی من
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب